حرف هایی بدون نقاب برای خودم ها

بدون ذکر نام اصلی حرف های اصلیم را می گویم،به امید آنکه آنان که شبیه من حقیقی هستند،با من آشنا شوند از پس این همه نقاب و دروغ

بدون ذکر نام اصلی حرف های اصلیم را می گویم،به امید آنکه آنان که شبیه من حقیقی هستند،با من آشنا شوند از پس این همه نقاب و دروغ

امروز چهارده شهریور۹۷

پنجشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۵۴ ق.ظ

یکی رو متاسفانه یا خوشبختانه هنوز دوست دارم...

گاهی دوست دارم ازین بند بیرون بیام؛بند دوست داشتن و دوست داشته شدن.

گفت ازش تقاضای ازدواج کردن!

از همون اول هم قرار نبود ما با هم ازدواج کنیم!حداقل اینو توی حرفامون گفته بودیم(البته منم مخالف سرسخت ازدواجم،البته فقط به یه شرط مخالفت نمیکنم)

ولی امروز وقتی به من گفت ازش خواستگاری کردن،دلم یه جوری شد،فکرم،و وجودم...!

خب ینی چی؟!

مگه قرار بود ازدواج کنم باهاش؟!

مگه هر دوست داشتنی آخرش ازدواجه؟!

چرا اینجوری شدم...؟

آه ای زیبای خیال!

کیستی که تو را در هر زیبا رویی میبینم،و بعداز مدتی میفهمم

او تو نیست،و دردی عمیقتر وجودم را می گیرد...


امید۱۱۵۹

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۵
امید امیدوار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی